در این لحظه
اسرای من الان کنارم نشسته ................ من رو تردمیل نشستم و اون کنارم رو زمین با انگشتفضول کوچولوش هی دست میزنه به دکمه های کیبورد ................. حالا اومدی تو بغلم وردست من را دتند تند از رو کیب.رد پس میزنی تا خودت دست بزنی ...الانم داری می می میخوری ......... دوست دارم عشق مامان .....
نویسنده :
مامان اسرا و پارسا
20:51
در این لحظه
اسرای من الان کنارم نشسته ................ من رو تردمیل نشستم و اون کنارم رو زمین با انگشتفضول کوچولوش هی دست میزنه به دکمه های کیبورد ................. حالا اومدی تو بغلم وردست من را دتند تند از رو کیب.رد پس میزنی تا خودت دست بزنی ...الانم داری می می میخوری ......... دوست دارم عشق مامان .....
فرشته من
تو مثل این فرشته کوچولو میمونی ناناز و خوردنی و شیطون ... .... ...
اولین میهمانی افطار
سلام چیگر طلایی...نقل نباتم امروز اولین میهمانی افطارته که عزیزجون دعوتمان کرده ....البته به طور رسمی اخه ما اکثر روزا اونجا هستیم ........ قبل از میهمانی قرار شد بریم بیرون ..... پاتو که تو ماشین میذاری میخوابی اگه اولش هم مقاومت کنی اما بعد از چند دقیقه یه خواب خوب و ارام می کنی .....امروز با بابایی و ارین و باباو مامانش رفتیم بیرون میخواستیم بریم فروشگاه اما بابایی با بابایی ارین گفتن بریم چند تا خانه تو جنت اباد ببینیم برای خرید همچین با اراده رفتن که گفتم حتما همین امروز میخرند ...اما تو خوب میشناسیشون جو گیر ن فقط....... خلاصه بعد از مقداری بنگاه گردی باباهاو حرف زدن مامانا دست از پا درازتر برگشتیم خا...
نی نای نای
خوشگل مامانی سلام دخملی امروز همه اش نی نای کرده تا یه صدا به گوشت میرسید پاهات را بلند میکنی و میکوبی زمین یا دور خودت میچرخی......... و دستات را تو هوا تکان میدی ....... سرت را انقد بالا و پایین میکنی که سرت گیج میره ومیخوری زمین ..... با هر اهنگ تنی که میشنوی شروع به لال لا لا می کنی و تکرار اهنگ می کنی ............
امروز منو اسرا
سلام جیگر مامانی قربانت برم من امروز برات آش نذری پختم ....وقتی تازه دنیا امده بودی نذر کردم به امید خدا هر ماه رمضان آش یا ماه محرم شعله زرد برات بپزم ..... اولین ماه محرم تو 6 ماهه بودی شعله زرد پختیم البته با کمک عزیزجون و خاله ها .... الان که ماه رمضانه تو 15 ماهه هستی و من برات آش پختم .....خدایی خیلی خوشمزه بود همه چیزش اندازه بود ... تازه همه کاراشم خودم کردم ....فقط تو پخش کردنش عزیز خیلی کمک کرد اخه من نگران بود هول بشم و تو دست به دیگ داغ بزنی ... دایی حسن هم همسایه های تو کوچه ارو داد دستش درد نکنه اخه من روم نمیشد برم تو کوچه به آش پخش کردن ..... ...
یک روز ددری
سلام عزیز دلم قبل از اینکه اینجا بیام اینقدر حرفا دارم که نمیدانم کدامش را برات بنویسم اما وقتی اینجا دوست دارم فقط بهت نگاه کنم که چطور ارام خوابیدی اخه وقتی بیداری نمیذاری من دست بزنم همانطور که من از تو میخوام دست نزنی تو هم دست منو از رو کیبورد کنار میزنی دختر نازم من خیلی دوست دارم .... هر روز صبح که از خواب پا میشی با عجله میدوی میری سمت توالت اخه تا صبح خیلی خانم و تمیز میخوابی بعد از توالت میری سراغ در خانه و میخوای که بری "دَ" از بس عادت کردی و "دَدَری "شدی ...بابای گاهی شاکی میشه ..... هر جا ببرمت به جز پارک چوبی که میری تاب و سرسره به عنوان "دَ"قبول نداری دیروز بود که رفتیم با خوشحالی داد زدی "دَ دَ" اگپه بچه ها مش...
طوطی کوچولو
اسرای نازم دخمل کوچولوی من مثل یه طوطی میمونی ..... وقتی خیلی زیاد حس میکنم دوستت دارم و ان را ارام و فقط با لب ها به تو میگم تو هم خیلی ارام و تنها با تکان دادن لب هات تکرار می کنی
موبایل و اسرا
عزیز دلم ....دوردانه من علاقه خاصی به موبایل داری....موبایل من را که از برنامه ها خالی کردی از بس با اون انگشت فصول کوچولوت دکمه ها را فشار دادی بیشتربرنامه های من را پاک کردی .... تا ازت غافل بشن زنگ زدی به یه نفر از لیست مخاطبین ... اما جالب موبایل بابا مجیده تازه خریده...اخه بابایی تو خراب کردن موبایل نمونه نداره...سالی یه کی دوتای را به باد میده یا زمین میندازه میشکونه یا میندازه تو اب.... خلاصه از این حرفا ه بگذریم میرسیم به انیشتن کوچولوی به اسم اسرا که موبایل تمام تاچ بابایی را به راحتی از حالت قفل صفحه کلید در میاره ....اوائل فکر میکردم شانسی باز میشه اما بعد از دو بار دقت کردن دیدم نه خیر خا...