یک روز ددری
سلام عزیز دلم
قبل از اینکه اینجا بیام اینقدر حرفا دارم که نمیدانم کدامش را برات بنویسم اما وقتی اینجا دوست دارم فقط بهت نگاه کنم که چطور ارام خوابیدی
اخه وقتی بیداری نمیذاری من دست بزنم همانطور که من از تو میخوام دست نزنی تو هم دست منو از رو کیبورد کنار میزنی
دختر نازم من خیلی دوست دارم ....
هر روز صبح که از خواب پا میشی با عجله میدوی میری سمت توالت اخه تا صبح خیلی خانم و تمیز میخوابی بعد از توالت میری سراغ در خانه و میخوای که بری "دَ"
از بس عادت کردی و "دَدَری "شدی ...بابای گاهی شاکی میشه .....
هر جا ببرمت به جز پارک چوبی که میری تاب و سرسره به عنوان "دَ"قبول نداری
دیروز بود که رفتیم با خوشحالی داد زدی "دَ دَ"
اگپه بچه ها مشغول بازی باشن وایمیسی و نگاهشان می کنی ....
خیلی بازی کردن را دوست داری ....جدیدا به زهرا کوچولوی همسایه حسادت می کنی اخه یه بار که مامانش نبود من بغلش کردمو بوسش کردم و غذا بهش دادم تو منو محکم بغل کردی تا چندین دقیقه تکان نخوردی حالا هم تا بهش میریسی منو سفت میگیری یا میبخوای بزنیشو سرش داد می کشی و اسباب بازی را از دستش می کشی ....
راستی برات ان صندلی کوچولو ها را که دوست داشتی خریدم تو خیلی خوشحال شدی ...