اسرا اسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی آسمانی خانه ما

ابداع جدید تو

دختر گلم دیروز یه بازی جدید را اغاز کردی ...وقتی تی بغلم بودی بلندشدی و خودت را مثل یه عروسم انداختی تو بغلم و گفتی اپ.....اپ ...و زدی زیر خنده این کار را چندین بار تکرار کردی ..... از این بازی لذت میبردی و میخندیدی....وقتی کوچکتر بودی و تازه میتونستی سر پا بایستی هم کنار پشتی می ایستادی و من از اون طرف پشتی با ادا در اوردن غذا را دهانت میذاشتم و تو این طرف با پدرت این بازی را میکردی منتها اون موقع اول نگاه میکردی به بابا و اون می گفت ١ ٢ ٣ تو خودت را ول میکردی تو بغلش .....اما الان چند ماهی از اون روزا میگذره و تو خودت این بازی را شروع می کنی ....
14 تير 1390

اسرا خانمی

   اینجا اسرای من تازه میتونست رو پاهاش بلندشه خیلی هم خوب غذا میخورد وتپلی بود نه مثل حالا لاغر و ........   اینم چند تا عکس از زمان تولد اسرا تا 4 -5 ماهگیش a href="http://www.up.iranblog.com/viewer.php?file=e40up2vr8vp83ngnqr4.jpg"> > < > >   "> > ...
11 تير 1390

مهمانی و بازی

 سلام نازنینم امروز حسابی شیظونی کردی .....ابجی مریم و خاله زهرا دیروز از مشهد امدند .... عزیزجون مهمان داشت ما رفتیم انجا ....خاله هم امد .....تازه ارین هم بود و تو کلی با هر دوی انها بازی کردی و شیطونی کردی ..... هر کاری کردم بخوابی نخوابیدی ...الان که امدیم خانه  تا بالشتت را اوردم سرت را گذاشتی روش و با شیر خوردن خوابیدی خیلی خسته شدی از هوهو چی چی (قطار بازی ) گرفته تا دنبال بازی و در زدن اتاق و فرار کردن .....بالای مبل رفتن و تلفن بازیو خلاصه تا جایی که امکان داشت بازی کردی ..... با  کوچکترین اهنگی دستات را میبری بالا و شروع به رقصیدن میکنی پاهات را خم می کنی و بالا پایین می کنی  مامان فدای رق...
11 تير 1390

ماجرای نی و نی نی

نی نی ناز من حالا دیگه با نی میتونه ابمیوه و شیر را راحت بخوره .... تا چند روز پیش نی را که تو دهانش میذاشت حسابی میجویدشو نمیدونست چطور ازش ابمیوه بخوره .....اما الان با اینکه گاهی شیطونی میکونه و نی را در میاره و اب میو یا شیر را از تو پاکتش یا میخوره گاهی هم با شادی تکان تکان میده و همه اش را خالی میکنه روی لباس و بدن خودش ...... خلاصه یاد گرفته کارایی نی چیه .....این برای من خیلی جالبه ....اولین بار تو ماشین با باباش رقته بودیم بیرون که یه شیر کوچولو براش خریدم و نی را گذاشتم توشو و بعد دادم دستش چنان پاکت را فشار داد که تمام شیر ریخت روی لباس هر دومان ....بقیه اش را هم کم کم من با فشار دادن پاکت و  از طریق نی دادم به ...
10 تير 1390

نی نی از حمام خوشش نمیاد

دخمل ناز من با اینکه ١ سالته اما هنوز حمام کردن را دوست نداری ...امروز هم که با ذوق جلوی در جمام ایستاده بودی همین که بردمت تو حمام و اب را ریختم رو تنت شروع کردی به گریه کردن .... تمام مدت گریه کردی . ..از بغل من جم نخوردی ......همین که ابت کشیدم فهمیدی حمام کردنت تمام شد خوشحال شدی و خندیدی ................
8 تير 1390

دختر صخره نورد

دختر نازم ....اسرای مامان هنوز روی راه رفتن تمرکز کافی نداری خیلی زیاد زمین میخوری ...گاهی دوست داری بدوی ....گاهی عقب عقب راه میری .....اما با این حال مثل یه صخره نورد از همه چیز بالا میری .... روی مبل که میری کمه میخوای از بر امدگی وسطش بالا بری که میری باز هم رضایت نیدی و میخواری بری روی لبه مبل ...... دیروز که لب تاپ را برای اینکه از جلوی دستت کنار بذارم گذاشتم روی جلو مبلی  دیدم میخوای بری روی جلو مبلی لپ تاپ را جلو کشیدم اما با حیرت تمام  دیدم به عقب حلش دادی رفتی روی جلو مبلی و. با خوشحالی از اینکارت نشستی و خندیدی .و با ان انگشتای کوچیکت مصل یه تایپیست شروع کردی به فشار دادن صفحه کیبورد ............ تازه از روی تخت ...
6 تير 1390