اسرا اسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی آسمانی خانه ما

خاطرات شمال نی نی اسرا

1390/7/23 18:14
476 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام جیگرم ببخشید اینهمه دیر اومدم ...الان برات توضیح میدم چرا مامانی جون ...........

 

اولا سه شنبه 29 شهریور منو تو بابایی رفتیم شمال تا شنبه 2 مهر

 

اول ما رفتیم بعد عمو حشمت اینا اومدن پنج شنبه ای هم بابا رضا اینا اومدن با ننه گل ....اخه همه میخواستن ویلایی را که خریدیم تحویل بگیرن ...خلاصه همه با همه تو یه رزمین 4 تا واحد ویلا خریدیم و همه اومده بودن تا تحویلشان بگیرن ...خوب بود 2-3 روز اول تماما بارانب بود حتی تو راه رفت فقط مه بود چشم چشم را نمیدید من که خیلی ترسیدم اما بابایی با دل جرات تمام رانندگی کرد تا رسیدم انجا ..........فقط یکبار رفتیم دریا انهم با لباس خیلی هم سرد بود هوا .......تو تمام مدت تو ساحل پیش خاله جون فرزانه و عزیزجون خواب بودی ....خوب بود خوش گذشت اگه از دل نگرانی های که بابایی برای مامانی ایجاد کرد فاکتور بگیریم .

 

به تو که خیلی خوش گذشت انفد بازی میکردی که شبا راحت میخوابیدی ...تو واحدها مستاجر بود برای همین همه فعلا تو یه واحد ساکن بودیم بعد از چند شب عمو اینا که اومدن تو با خوشحالی تمام با حسین بازی میکردی و نمیخواستی که بخوابی ....

 

این دومین باره که میری شمال ..هنوز از صدای موج دریا میترسی و دوست نداری با اب دریا بازی کنی........این جند روزه به جز جوجه کباب و سیب زمینی سرخ کردی هیچ چیز دیگه ای هم نمیخوردی ....تو حیاز انقد میدویدیو که خسته میشدیو می گقتی بل یعنی بغلم کن ...........تو این سفر به همه چیز نه می گفتی چند تا کلمه جدید را هم یاد گرفتی که یکیش "سنگ"بود که شما میگی "سن" "..

 

انشااله همیشه شاد و سلامت و خوشحال باشی ........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)