اسرا اسرا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی آسمانی خانه ما

اسرا و بازی کلمات

جیگرم داره یواش یواش مث ادم بزرگا حرف میزنه .... خانمی مثل یه طوطی زبرو زرنگ هر کلمه ای که میگی را تکرارمیکنه ...درکش از کلمات هم بالا رفته  اینو میشه از رفتارش و پاسخی که به درخواستهامون میده فهمید .... من و بابای از اینکه  اینقد زیبا کلمات را تکرارمیکنی خیلی خوشحالیم ... لذت میبریم روزی چندین بار بابایی را باسم صدا میزنی (مشید)....بابایی تمام مدت با جانم و عزیزم ازصدا کردنت استقبال میکنه ....  تلفنی با عزیزجون که حرف میزنی تند تند میگی عسیس(عزیز) گهی زش دعوت میکنی و میگی بیا (بیا را کاملا واضح و زیبا تلفظ میکنی... با اینکه سارا را خیلی کم و کوتاه دیدی روزی چند بار سراغش  را میگیری ..اخه دختر خاله بدجور مر...
20 اسفند 1390

دخمل مامان بزرگ شده شیر نمیخوره دیگه ...هورااااااااااااااااا

سلام خانم خوشگل مامان دخملی نازم ایندفعه واقعا باید ببخشید اینهمه دیر امدم  اما عزیزم هم مامانی هم شما مریض شدیم البته هنوزم خوب نشدیم اما خدارا شکر بهتریم .....شمارا تاحالا دوبار بردم دکتر ...اما امان از دارو خوردنت که قبلا خوب بودیا اما الان نمیخوری ............. به زور دارو میدم ..... خبر اول اینکه ١١ بهمن ماه خانم خانمای مامان دیگه شیر خورن را شروع به ترک کرد....اولش فقط روزا نمیخوردی حدودا یه هفته فقط شبا تو خواب بهت شیر میدادم ...بعد از ان شبا را هم ترک دام خیلی سخت بود اولش گریه میکردی و من غصه میخوردم اما چاره چیه باید یاد بگیری اخه دیگه هزار ماشااله برای خودت خانمی شدی ........... اولش موقع خواب زیاد بهانه میگرفتی ال...
30 بهمن 1390

امروز من واسرا

اسرا خانم کوچولوی ما جدیدا خیلی شیطون شده وقتی با هم میریم بیرون دستش را به مامان نمیده وتنهایی مثل ادم بزرگا میخواد که راه بره ....یه جاهایی هم میدوئه ......... امروز با خاله گلی وستایش رفتیم به بازارچه محله و برای شما دوتا قلقلی ها 2 تا بلوز خوشگل مامانی خریدیم ....به توکه خیلی می میاد سفید با جیب و استین و یقه دورنگه تیکه دوزی شده بنفش گلدار ......... من عاشق دختر ناز مامانم که توبازار هر چیزی را میخواد ومامانی میگه نه برای شما مناسب نیست قبول می کنی.......... از الان دارم برای عید خانمی خرید می کنم هر چیز مناسبی که ببینم برات میخرم تا عید با عجله مجبور نباشم هر چیزی را بخرم .... خاله فاطمه مامان زهرا را میگم دیروز برای ستایش وزهرا دمپایی...
28 دی 1390

اسرای ناز من

سلام عزیز مامان خانم کوچولو دختر کوچولوم 10 تا دندان داره و داره دو تا دندان اسیاب از پایین هم در میاره ...مبارکه خانمی .... دختر مامان با هر روز یه حرکت جالب از خودش نشان میده جدیدا یاد گرفته می گی اسرا عصبانی شو ....دماغشو جمع میکنه...دندوناش را رو هم فشار میده ..مثلا عصبانیه ... یکی دوبار موقع شیر خوردن گفتم بزرگ شدی مامانی شیر بسه نخور ....میخندی فکر می کنی باهات بازی می کنم ....میخوای هر بار اینو تکرار کنم تا با هم بازی کنیم ..... دختر خیلی خیلی خیلی قشنگ میرقصه ..سعی می کنه فر کمر بیاد شکمش را جلو میده و پاهاش را تکان تکان میده ... دوست نداره از افعال استفاده کنه ...کلمات سختی مثل دوچرخه ...کنجد ...کلوچه ...و اینارا پشت سرم...
22 دی 1390

اسرای حساس و ریز بین

اسرا خانمی خیلی روی اشغال حساسه البته اگه اون پوشک شم باشه بیشتر ....همیشه اول باید پوشکش را بندازه تو شطل زباله دشتشویی یا حمام بعد بره دستشویی ....روی پوست میوه  و خوراکی های که خورده شدن و حتی غذایی که از تو قاشقش روی زیر انداز میرریزه اول باید انها پاکبشن بعد خانم اجازه ادامه کار را میدن ...خلاصه با اینکه من سعی کردمخیلی تو این موارد بهش سخت نگیرم اما خودش را خیلی مسئول میدانه ... کوچکترین اشغالی را تو خانه نمیتونه تحمل کنه .... خانم کوچولوی ما خیلی حرف گوش کنه  بابایی عاشق این رفتارشه فقط گاهی اونمجدیدا چیزی را که دستش باشه پرت میکنه یا ااب را می ریزه روی میزه ومثلا میخواد تمیزش کنه .... دخترم عاشق صحبت کردن با گوشی و تل...
11 دی 1390

اسرای من در حال خانم شدن

سلام ماه خانه من سلام دوردانه من اسرا خانم مامانی خیلی دلش میخواد هر روز بیاد از شیرینکاریات بنویسه اما عزیزم منو ببخش که فرصت نمیشه این کار را برات انجام بدم ....اما بدان همیشه خیلی دوستت دارم دختر نازم الان خودش به تنهایی از روی چهارپایه اشپزخانه میره بالا وچقدرم به خاطر این کار اجساس خوشحالی می کنه ... .دیواری توی خانه نمانده که از دست تو مدادات یا هر وسیله که بشه باهاش نوشت در امان باشه ..... یه خط تقریبا صاف که برای دستای کوچولوی تو واقعا صافه را توی دفتر مقاشیت میکشی و میگی "آ" .... تو دستمال و جارو کردن خانه همیشه پیروز میدان تویی ....... دو روز پیش با خاله گلی (مامان ستایش)دکور اتاقت را تغییر دادیم و شما چقدر این تغییر را...
11 دی 1390

بعد از این مدت طولانی دوباره سلام

سلام عزیز دلم دخمل کوچولوم دیدی مامانی تنبل شدم خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم اخه نمیشد نکه نخوام اما الان اومدم جبران کنم قند عسل .......... دختر مامانی رفت تو 19 ماهگی ///واکسن 18 ماهگی را با یه تاخیر 20 چند روزه بلاخره زد الانم پاش را ارام ارام تکان میده تا دردش نیاد مامانی فدای قلمبه روی پای دخملی بشه......این مدت اتفاق زیاد افتاده حالا مامانی به موقع برات دانه دانه تعریف می کنم ....اما از همه مهمتر بزرگ شدن گل باغ من و باباییه..... عزیزکم ماشا اله هزار مشااله برای خودش خانمی شده ... من و بابایی عاشقش هستیم البته عاشق شیرین کاریشاش و حرف گوش کردنشو خود شیرینی هاش .... قند عسل یادگرفته خودشو به خواب میزنه ارام رو زمین دراز میکشه و چشماشو م...
6 دی 1390

مامانی فدای اسرا کوچولو و شیرین اداهاش

سلام گل مامانی عشق مامان عمر مامان جون مامان مامان فدات بشم با اون دستای کوچولوت وقتی محکم حلقه میکنی دور گردن من یا بابا یی و محکم بغلمان میکنی دلم میخواد ار زوق بترکیم فدای اون لبای نازت بشم که برای بوسیدن غنچه اشون میکنی مامان قربان پاهای کوچولئت بشم که همه اش دمپایی رو فرشی های مامانو تو خانه با اون پاشنه زیادشون پات می کنی و تلق تلق راه میری ... فدای بغل کردن عروسکات بشم که میخوای لاشون بدی تابشون میدی تو اون بغل کوچولوت ... فدای اون انگشتات که موقع حرف زدن نشانه وار واسه مامانی و بابایی تکان میدی و طلبکارانه تند تند سخنرانی می کنی .... فدای دخمل نازمکه برای خوردن قطره اهنش خودش دهانش را باز می کنه و مثل یه پرنسس مودب ...
25 مهر 1390

اسرای اسرار امیز

  خانمی باید با دوز و کلک غذا بهت بدم یه موقع های خوبی اما گاهی هم نه ...یا بید دکمه های یخجال رابزنی و صداشان را دبیاری منم بایه دست نگتاون دارم و به دست غذا بدم ...یا با این طرح ژله ای که رو یخچال زدم که الان دیگه چیزی ازش باقی نمانده مشغولت کنم جیگرم ...امروز یه حرکت جالب نشانم دادی وقتی داشتم صبح بهت سرلاک میدادم با لبای پر از سرلاک غنچه شده عکس بابایی را که با هم تو اتلبیه اندختیم و یه نمونه رو یخچاله بوسیدی و من که خندیدن چند بار این کارو تکرار کردی...  
25 مهر 1390